(١)

در جلسۀ قبل، فصل سوم کتاب تکنولوژِی و زیست‌جهان را مورد توجه قرار دادم. در این فصل آیدی سه پروژۀ فلسفی – پدیدارشناسانه را که در آن‌ها ابزار نقشی جدی دارند به طور خلاصه به بحث می‌گذارد. این سه طرح، یکی چکش هایدگر است و دیگری گالیلۀ هوسرل و دیگری پرکلاه مرلوپونتی. 

گفتم که هستی و زمان (١٩٢٧) مهم‌ترین نماد دورۀ اول زندگی فکری هایدگر و پرسش از تکنولوژی یکی از نمادهای مهم مرحلۀ دوم زندگی فلسفی اوست. در این میان، «ابزار» موضوع بخشی از رسالۀ اول و محور اصلی رسالۀ دوم محسوب می‌شود. این دو اثر البته به دو دورۀ زندگی فکری – فلسفی هایدگر تعلق دارند. هرچند مسئلۀ اصلی هایدگر در هر دو دورۀ فکری را می‌توان پرسش از معنای وجود و هستی دانست هستی و زمان اثری است که در آن هایدگر کمتر به مضامین فرهنگی و سیاسی علاقه نشان می‌دهد و به پدیدارشناسی کلی (فرازمانی و فرازمینی) هستی و هستی انسانی مشغول است. گفتم که در هستی و زمان نزد هایدگر «کنش اصیل» فهم نظری ابزار نیست بلکه با کار با ابزار محقق می‌شود. هایدگر در تحلیل ابزار درصدد است تقدم کنش بر نظر را نشان دهد. او معتقد است با کنشی که در ابزار وجود دارد ابزار می‌تواند خود را در هستی به نحوی اصیل نشان دهد. گفتم که هایدگر متأخر مانند هایدگر متقدم و البته بیش از آن، تفکر رایج در مورد نسبت علم و تکنولوژی را به پرسش می‌کشد. او تصور رایج نسبت به تکنولوژی را که آن را علم کاربردی‌شده می‌داند زیر سؤال می‌برد. هایدگر بر طبق مشی همیشگی خود در مرحلۀ متأخر که به تبارشناسی مفاهیم می‌پردازد مفهوم تخنه را مورد توجه خود قرار می‌دهد. به نظر وی یونانیان تخنه را آشکار شدن در نظر می‌گرفتند. «تخنه در این منظومه یعنی نوعی پوئسیس یا فرآوردن است و امر نامکشوفی را مکشوف می‌سازد. خواه این امر نامکشوف جامی نقرهای باشد یا شعر باشد.» بدین جهت تخنه تولید کردن نیست بلکه مکشوف ساختن است. اما تکنولوژی جدید نوعی انکشاف است که رابطۀ خود را با پوئسیس از دست داده است. تکنولوژی بر خلاف تخنه که در هماهنگی با طبیعت معنا می‌شد به مبارزه با آن برخاسته است. 

گفتم که هوسرل نه سال پس از کتاب هستی و زمان هایدگر، کتاب بحران را می‌نگارد که در آن بر زیست جهان و دو سویه و رویۀ آن یعنی عمل و ادراک  بسی تأکید می‌‌شود. هوسرل در این کتاب نشان می‌دهد چگونه علم حساب از کنش اندازه‌گیری در زندگی معمولی انسانی ناشی می‌شود. یعنی او در صدد است نشان دهد چگونه این علم بر ضرورت‌های عملی زندگی روزمره استوار است.  این شبیه تقدم امر عملی بر نظری در مثال چکش و در تحلیل ابزار هایدگر است. با این همه باید مسایل و مضامین مشخص هوسرل را در این زمینه مورد توجه قرار دهیم. اول این‌که زیست‌جهان برای هوسرل در این کتاب امری محوری و اصلی است و همۀ جهان‌های دیگر بر آن بنیان شده‌اند. چنین تأکیدی بر مفهوم زیست‌جهان در کارهای هایدگر وجود ندارد. شباهت هایدگر و هوسرل در این‌جا مشخص است اما تفاوت در این است که تقریر هوسرل از عمل از این جهت با تقریر هایدگر متفاوت است که هوسرل بر خلاف هایدگر بسی بر جهان و ساختار مادی آن چنان که به صورت شهودی درک می‌شود تأکید دارد. به نظر هوسرل جهان مبتنی بر عمل باید بر ساختار کلی مادی و شهودی انسان متکی باشد. دوگانگی جهان پیشامعرفتی و پساعلمی در این گسترده است که خود را به ما نشان می‌دهد.

به تعبیر آیدی، مرلوپونتی در کتاب پدیدارشناسی ادراک (١٩٤٥) توانست مزیت‌های دو طرح هایدگر و هوسرل را گردهم آورد.آیدی وی را بسیار می‌پسندد و تحلیل وی را در باب ابزار بهتر و جامع‌تر از تحلیل‌های هایدگر و هوسرل می‌داند. مرلوپونتی سعی می‌کند یک هم‌بستگی پدیدارشناسانه میان بدن و جسمی که تجربه می‌کند با جهان که درک می‌شود برقرار کند. ادراک زیست‌جهان در این منظومۀ فکری در سطح خرد همان کنش عملی جسم و بدن است. در این میان، هم‌بستگی تامی میان بدن و جهان در این سطح وجود دارد. اما هنگامی که ابزار پا به میان می‌گذارد چه اتفاقی می‌افتد؟ مرلوپونتی مثالی می‌زند که بسیار مورد توجه آیدی قرار می‌گیرد. هنگامی که فردی کلاهی بر سر می‌گذارد که پری بر آن نصب شده گویی این کلاه بخشی از جسم فردی است که کلاهی بر سر گذاشته است. نقش آن مانند دست آن فرد است. همین حس را هنگامی که خودرویی را می‌رانیم داریم. ماشین بخشی از اندام حسی ما می‌شود. این شبیه رابطه‌ای است که آیدی بدان رابطۀ تجسد می‌نامد.

اما برای این‌که در باب این رابطه سخن بگوییم باید از چهار رابطه‌ای سخن بگوییم که آیدی میان انسان و جهان و تکنولوژی برقرار می‌کند. در این منظومه، رابطۀ تجسد تنها یکی از این چهار رابطه به حساب می‌آید. 

(٢)

سه رویۀ پساپدیدارشناسی تکنیک 

آیدی مدعی است نگاهی پدیدارشناسانه و به تعبیر درست‌تر پساپدیدارشناسانه به تکنولوژی دارد. پدیدارشناسی هم‌بستگی نزدیکی میان انسان و جهان می‌بیند به‌طوری که هیچ‌یک از این دو بدون دیگری قابل تعریف نیست. در پدیدارشناسی این‌که ما چه چیز را تجربه می‌کنیم (جهان) با شیوۀ تجربۀ جهان و کنش شناختی ما با جهان در ارتباط مستقیم قرار دارد. هوسرل پیش‌تاز رویکرد پدیدارشناسی بر نسبت نزدیک میان امر تجربه شده (نوئما) با شیوۀ تجربۀ آن (نوئسیس) تأکید می‌کند. نزد هایدگر نیز «در - جهان – بودن» است که جهان را می‌سازد. هم هایدگر و هم هوسرل نسبت نزدیکی میان انسان و جهان می‌بینند و به نظر آن‌ها تجربۀ جهان با مفهوم جهان در ارتباط نزدیک قرار دارد. 

   اگر پدیدارشناسی به نسبت ما با جهان عطف توجه نشان می‌دهد نمی‌تواند از حضور برجستۀ ابزار به‌عنوان واسطه و رابطۀ انسان و جهان به‌سادگی گذر کند. ابزار همیشه و همه‌جا در زندگی انسان وجود داشته است و بدین‌جهت جز در مواردی معدود و محدود که می‌توان از نسبت بی‌واسطۀ انسان و جهان سخن راند باید از نسبت انسان و جهان و ابزار سخن به میان آورد. این درهم‌تنیگی انسان و ابزار به‌خصوص در جهان جدید که تکنولوژی بخشی لاینفک از زندگی ماست بیش از پیش خود را نشان می‌دهد؛ جهانی که در آن ما با تکنولوژی از خواب برمی‌خیزیم و با تکنولوژی به خواب می‌رویم و تک‌تک کارهای روزمرۀ ما از تهیه غذا تا مطالعه و از جابه‌جا شدن تا ورزش کردن و استراحت کردن با آن عجین هستند. در این جهان که با تکنولوژی سرشته و بافته شده است نمی‌توان تحلیل و توصیف درستی از وضعیت انسان در جهان داشت بدون این‌که به نسبت یا نسبت‌هایی که انسان با ابزار دارد توجه کنیم. این نسبت به نظر آیدی در سه سطح ریز و کلان و زیست جهان قابل بررسی است. همان‌طور که اشارت داشتم سطح خرد برای آیدی سطح ادراکی معنا می‌دهد. جایی که بدن و جسم و ادراک شهودی انسانی نسبتی را با  أنواع ابزار برقرار می‌کند. سطح دوم ، سطح فرهنگی است. در این‌جا سخن بر سر این است که چگونه تکنولوژی به مثابۀ یک ابزار فرهنگی عمل می‌کند. برنامه سوم هم ترکیب این دو نگاه را در دل تصویرگرایی دنیای مدرن و چندگانگی آن مورد توجه قرار می‌دهد. در این جلسه بحث نسبت انسان و جهان و ابزار در سطح ادراک – سطح خرد – را مورد بررسی قرار می‌دهم و دو سطح دیگر بجث را در دو جلسۀ اتی مورد توجه قرار می‌دهم. 

آیدی هنگامی‌که از نسبت‌هایی سخن می‌گوید که در سطح خرد – سطح ادراکی - میان انسان و جهان و ابزار برقرارند چهار نسبت تجسد، هرمنیوتیکی، غیریت و زمینه را برجسته می‌کند. او بر آن است که نگاه تحویل‌گرا – نگاهی که نسبت‌های انسان و ابزار را فقط به یک نسبت فرو می‌کاهد– نگاهی منفی و یا مثبت بدان است و این نگاه قادر به درک پیچیدگی‌های رابطۀ انسان و ابزار نیست. آیدی می‌خواهد با بسط نسبت‌های مختلف انسان و ابزار، جلوی این رویه‌های مثبت و منفی که در فلسفۀ تکنولوژی سنت‌هایی فربه و قوی هستند سد ایجاد کند. در این جلسه در بسط و شرح این چهار نسبت می‌کوشیم. 

(٣)

رابطۀ تجسد

در رابطۀ تجسد، ابزار در جهت گسترش قوای ادراکی انسان عمل می‌کند؛ گویی ابزار، بخشی از ادراک انسانی می‌شود. ادراک انسانی و ابزار با هم مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند که این مجموعه در مقابل جهان قرار می‌گیرد. مدادی را بر می‌‌داریم و با آن می‌نویسیم و از تخته سیاه برای نوشتن استفاده می‌کنیم، از طریق تلفن سخن می‌گوییم و از ابزار برای سوراخ کردن دیوار استفاده می‌‌کنیم. در همۀ این موارد، رابطۀ تجسد پیدا است. هنگامی‌که از گچ برای نوشتن بر تخته سیاه استفاده می‌کنیم با تخته سیاه رابطۀ مستقیمی نداریم و رابطه از طریق گچ صورت می‌گیرد، گویی گچ بخشی از دست ما شده است. ابزار در این رابطه نادیده گرفته می‌شود و به تعبیر آیدی شفاف است. یعنی همان‌طور که در هنگام نوشتن با گچ یا مداد حضور دست خود را حس نمی‌کنیم حضور ابزار را نیز حس نمی‌کنیم.

   ما در نسبت تجسد نیز مانند همۀ وقت‌هایی که از ابزار استفاده می‌کنیم با نسبت افزایش و کاهشی روبرو هستیم و چیزهایی را به دست می‌آوریم و چیزهایی را از دست می‌دهیم. هنگامی‌‌که از تلفن استفاده می‌کنیم در زمینۀ شنوایی افزایشی را شاهد هستیم اما کاهشی را در زمینه‌های دیگر مشاهده می‌کنیم. به تعبیر دیگر در یک مکالمۀ تلفنی، فرد در میان من حضوری کامل و تمام ندارد و گفت‌وشنود با تلفن نسبت به یک رابطۀ رودررو ناقص است. در این مورد، ما کیفیت یک ارتباط عمیق را فدای سرعت و راحتی کرده‌ایم. بدین‌جهت می‌توانیم بگوییم که در رابطۀ تجسد هم شفافیت وجود دارد و هم تبدل ادراک. در این رابطه، شفافیت نسبی ابزار وجود دارد، چراکه اگر این شفافیت نسبی ابزار وجود نداشته باشد رابطۀ تجسد اصلاً شکل نمی‌گیرد. پس ابزارها باید نادیده گرفته شوند تا رابطۀ تجسد شکل گیرد. این وجه افزایشی ابزار است که به‌عنوان گسترش دهندۀ ادراک ما عمل می‌کند. با این همه، باید در نظر داشت که ابزار، ادراک ما را از خود متأثر می‌کند. این جنبۀ کاهشی قضیه است. ادراک در این وجه کاهشی با ابزار تبدل می‌یابد. به بیان پدیدارشناسانه، قصدیتی که در رابطۀ تجسد است با قصدیتی که در رابطۀ بی‌واسطه با جهان برجسته است متفاوت هستند. فیلم مستندی را که در مورد منطقه‌ای جغرافیایی از طریق تلویزیون یا اینترنت می‌بینیم با دیدن آن منطقه متفاوت است. آن‌چه باید بدانیم این است که میان این دو رابطه تفاوت وجود دارد. ابزار ادراکی را تقویت می‌کند و وجوهی را از قلم می‌اندازد و به تعبیر خود آیدی از ساختار افزایشی / کاهشی پیروی می‌کند. در رابطۀ تجسد هم شفافیت ابزار موجود است (وجه افزایشی) و هم دگرگونی ادراک (وجه کاهشی). 

   تغییر یافتن ادراک در رابطۀ تجسد ناشی از این فرض پدیدارشناسانه است که آن‌چه دیده می‌‌شود و چگونگی دیدن به هم مربوط هستند. بر طبق دیدگاه پدیدارشناسانه، تغییر در آن‌چه می‌بینیم تغییری در چگونگی دیدن را هم به هم‌راه دارد. به کار بردن تکنولوژی، رابطۀ بصری ما با جهان را هم از جهت شیوۀ دیدن (نوئتیک) و هم از جهت آن‌چه می‌بینیم (نوئماتیک) تغییر می‌دهد. بدین‌جهت می‌گوییم ابزار ادراک ما را از خود متأثر می‌کند و تغییر می‌دهد. در رابطۀ تجسد اما ابزار با متصل شدن به قوای حسی انسان، این تبدل و تغییر را به انجام می‌رساند.

   رابطۀ تجسد به روابط بصری و روابط ساده منحصر نیست. سمعک و عصای فرد نابینا هم همین کار را می‌کنند. ساختارهای ثابت این رابطه در این‌ نمونه هم شبیه مورد بصری هستند، یعنی ما شاهد رابطه‌ای هستیم که انسان و ابزار با هم جهان را درک می‌کنند. این رابطه حتی محدود به روابط ساده هم نیست. در پیچیده‌ترین روابط مانند رابطۀ ما با رایانه نیز این نسبت مشاهده می‌شود. موش‌وارۀ (ماوس) رایانه‌ای که با آن کار می‌کنیم و صفحۀ کلیدی که با آن واژه‌ها و اعداد و نشانه‌ها را درج می‌کنیم نیز در این نقش ظاهر می‌شوند. رابطۀ تجسد نوع خاصی از نسبت کارکرد و بستر است. در این‌جا انسان و ابزار با هم کاری را انجام می‌دهند و با جهان نسبتی را برقرار می‌کنند. بنابراین چه در ابزارهای ساده و چه در ابزارهای پیش‌رفته رابطۀ تجسد وجود دارد اما کسانی که دید رومانتیک نسبت به ابزارهای ساده دارند– یعنی کسانی که وجه کاهشی ابزارهای مدرن را می‌بینند - تصور می‌‌کنند تنها با تکنولوژی پیشرفته است که نسبت آن‌ها با جهان به هم خورده است در حالی که ساده‌ترین نسبت میان انسان و ابزار رابطۀ وی با جهان را تغییر می‌دهد. با این همه، در یکی ممکن است نقش ابزار بیش‌تر و در دیگری کم‌تر باشد. 

   در هنگام تحقق رابطۀ تجسد دو میل و تمایل متعارض وجود دارند. از یک سو ما به دنبال شفافیت کامل ابزار هستیم تا وجود آن را حس نکنیم. از سوی دیگر می‌خواهیم با تکنولوژی قدرتی بیابیم بدون آن‌که ادراکات ما تبدل یابند. این دو حس با هم در تعارض هستند. این دو موضع، مواضع موافقان و مخالفان تکنولوژی هستند. ما شفافیت کامل تکنولوژی را شاهد نیستیم و افزایش قدرت تکنولوژی، هزینه‌ای هم دارد. از سوی دیگر، شفافیت زیاد، قدرت تکنولوژی را کاهش می‌دهد. تکنولوژی‌ها در هنگام کار خنثی نیستند و موقعیت ما را تغییر می‌دهند. ما از یک طرف با تکنولوژی قوای ادراکی‌مان را افزایش می‌دهیم و از طرف دیگر شفافیت کامل با جهان را از دست می‌دهیم. از این رو، وجوه مثبت و افزایشی تکنولوژی به هیچ‌ وجه قابل کتمان نیستند. 

رابطۀ ما با تکنولوژی برطبق رویکرد پدیدارشناسانه، دارای ابهام ذاتی است. در رابطۀ تجسد این ابهام ذاتی به صورت ساختار افزایش / کاهش خود را نشان می‌دهد. ابزار هرچند ادراک را از خود متأثر می‌کند تعیّن‌بخش ادراک نیست و تنها می‌تواند غایت، تمایل و کششی را ارائه کند. این غایت سدّ راه ما برای گزینش میان راه‌های مختلف در هنگام کار کردن با ابزار نیست. هریک از این گزینه‌ها از ساختار افزایش و کاهش پیروی می‌کند اما خود این ساختار مبهم است و نمی‌تواند تعیّن‌بخش ادراک انسان باشد. این ساختار مبهم‌تر از آن است که مروج دید تعیّن‌بخشی ادراک از سوی ابزار باشد. بدین‌جهت می‌توانیم بگوییم در ذات این رابطه ابهام و عدم تعیّن وجود دارد.

(٤)

رابطۀ هرمنیوتیکی

در رابطۀ تجسد انسان و ابزار با هم مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند که این مجموعه در مقابل جهان قرار دارد. اما می‌توان رابطه‌ای دیگر را متصور شد که در آن جهان و ابزار مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند که انسان در مقابل این مجموعه است. این رابطه‌ای است که در آن ما از طریق ابزار ارتباط برقرار نمی‌کنیم بلکه با ابزار ارتباط برقرار می‌کنیم. دلیل این امر هم آن است که جهان و ابزار با هم کلی را به وجود می‌‌آورند که این کل، در برابر انسان قرار دارد. همان‌طور که فردی متنی را می‌خواند ابزار را هم می‌خواند. در این‌ رابطه، ابزار به چیزی ارجاع می‌دهد و بدین‌گونه رابطۀ هرمنیوتیکی شکل می‌گیرد. برخلاف رابطۀ تجسد که ما از طریق ابزار جهان را می‌بینیم در این نسبت، ابزار خود دیگری یا شبه‌دیگری است. 

  رابطۀ هرمنیوتیکی، فارغ از معنایی خاص از هرمنیوتیک که علم تفسیر متن است، به فعالیتی نظر دارد که به حالات ویژه‌ای از عمل و ادراک مربوط است. به معنای دیگر در این نسبت، خواندن نیز خود کنشی ادراکی به حساب می‌آید. هنگامی‌که متنی را می‌خوانیم این متن به چیزی فراتر از خود اشاره دارد. ما از طریق عینک می‌بینیم اما در نقشه و متن می‌نگریم. در خواندن نقشه و متن خود نقشه و متن، موضوع ادراکند اما به چیزی دیگر اشاره می‌کنند. به همین‌جهت، در رابطۀ هرمنیوتیکی گونه‌ای شفافیت ارجاعی مشاهده می‌شود که با رابطۀ تجسد متفاوت است. شفافیت متن، شفافیت هرمنیوتیکی است و شفافیت ادراکی نیست. هنگامی‌که متنی را می‌خوانیم با جهانی روبرو هستیم اما این جهان حضوری هرمنیوتیکی دارد و به پدیده‌ای ارجاع می‌دهد. 

   فهم جهان متن البته نیازمند رعایت روش‌های هرمنیوتیکی است. این‌که با ترموستات سرد بودن بیرون را درک کنیم خیلی با این‌که خودمان بیرون برویم و سرما را لمس کنیم فرق می‌کند. ترموستات یک متن است و به جهانی اشاره دارد. برای فهم بهتر رابطۀ هرمنیوتیکی باید فرض کنیم پنجره را بسته‌ایم و با ترموستات می‌خواهیم جهان را فهم کنیم، گویی تکنولوژی و جهان در پرانتز قرار می‌گیرند و فرد این پرانتز را می‌خواند. برخلاف رابطۀ تجسد که در آن انسان و ابزار در پرانتز قرار می‌گیرند و در برابر جهان قرار دارند. در این‌ مورد آن‌چه انسان تجربه می‌کند تکنولوژی و جهان با هم است. در رابطۀ هرمنیوتیکی نسبت میان ابزار و ارجاعی که ابزار به جهانی می‌دهد محل بحث و معما است، برخلاف رابطۀ تجسد که در آن ابزار بخشی از تجربۀ ادراکی من است. پرسش نسبت تجسد، پرسش از نسبت من با ابزار است اما پرسش نسبت هرمنیوتیکی پرسش از نسبت ابزار با جهان است. 

در رابطۀ تجسد هرچند تبدل‌های زیادی صورت می‌گیرند اما این تبدل‌ها آنالوگ هستند و نه دیجیتال. یعنی تغییرات تدریجی و بطئی هستند. در رابطۀ هرمنیوتیکی بیش‌تر با تغییر کیفی روبرو هستیم تا تغییر کمّی. این رابطه بیش‌تر با تغییرات طولی سروکار دارد تا تغییرات عرضی. در این میان، در کنش علمی هم این تغییر دیجیتالی و کیفی و طولی را فراوان شاهد هستیم و به همین جهت در علوم، رابطۀ هرمنیوتیکی بسیار رایج است. بسیاری از ابزارهایی که در علوم شاخص‌های مختلف چون: دما، رطوبت، وزن، حجم، صدا و نور را اندازه‌گیری می‌کنند روابطی هرمنیوتیکی را به وجود می‌آورند. در رابطۀ هرمنیوتیکی جهان در ابتدا به متن مبدل می‌شود و از آن‌جا که زبان تعدد فهم دارد این رابطه هم با عدم تعیّن فهم روبرو است. بنابراین نه تنها نسبت تجسد در خود ابهام و عدم تعیّن را نهفته دارد که رابطۀ هرمنیوتیکی هم با این عدم تعیّن روبرو است. چون هر دوی این روابط از ساختار افزایشی / کاهشی پیروی می‌کنند و این ساختار، تعیّن‌بخشی ادراک با ابزار را تجویز نمی‌کند.

(٥)

رابطۀ غیریت

نسبت دیگری که میان «انسان و ابزار و جهان» برقرار است رابطۀ غیریت است. این نکته ممکن است عجیب به نظر رسد که تکنولوژی نه یک شیء، بلکه یک کس و یک غیر باشد. به نظر آیدی غیریت تکنولوژیک با غیریت انسانی تفاوت‌های عمده‌ای دارد، با این همه به نظر او می‌توان غیریتی خاص را برای ابزار در نظر گرفت. به تعبیر پدیدارشناسانه، قصدیت این دو با هم متفاوت است اما ابزار در نقش غیر و یا شبه‌غیر هم ظاهر می‌شود. 

   آیدی هوش مصنوعی، بت، ماشین ورزشی و اسباب‌‌بازی را نمونه‌هایی از این غیریت تکنولوژیک می‌داند که در جهان قدیم و جدید موجود بوده‌اند. در همۀ این موارد، ابزارها چنان در مقابل ما قرار می‌گیرند گویی یک غیر و دیگری محسوب می‌شوند. رایانه‌ای که با ما مسابقه می‌دهد، بتی که انسان با او سخن می‌گوید یا آن را می‌پرستد، خودرویی که با خودروهای دیگر در یک مسابقۀ ورزشی شرکت می‌کند و اسباب‌بازی که کودک با او ارتباط برقرار می‌کند غیر یا شبه‌غیر هستند. او به طور مثال ماشین ورزشی را با اسب مسابقه به مقایسه می‌نشیند تا شاخص غیریت تکنولوژیک را برجسته کند. اسب نافرمانی می‌کند و ماشین خراب می‌شود. اسب از کار می‌افتد اما می‌توان گونه‌ای تعهد کاری را در اسب سراغ گرفت. از این رو، رابطۀ شبه‌غیریت تکنولوژی بیش‌تر از رابطۀ ابزاری و کم‌تر از رابطۀ انسان و حیوان است اما این شبه‌دیگری از جهت پدیدارشناختی مهم است. مهم‌ترین نماد رابطۀ غیریت در رایانه‌ها خود را نشان می‌دهد. در انواع بازی‌هایی که انسان با کمک رایانه انجام می‌دهد رابطۀ غیریت خود را به‌وضوح نشان می‌دهد. در این موارد آن‌ها خودشان را مانند یک غیر یا دیگری مطرح می‌کنند. به تعبیر درست‌تر آن‌ها شبه‌غیر هستند.  

   رابطۀ غیریت مانند رابطۀ هرمنیوتیکی است که در این رابطه هم شبه‌دیگری حضور دارد اما دیگری بودگی و غیریت در رابطۀ غیریت بیش از رابطۀ هرمنیوتیکی عیان است. به عبارت دیگر، ما با یک طیف روبرو هستیم که از رابطۀ تجسد که در آن شفافیت کامل تکنولوژی وجود دارد شروع می‌شود و به رابطۀ غیریت که در آن تکنولوژی دیگری می‌شود ختم می‌گردد. در رابطۀ غیریت، انسان با تکنولوژی ارتباط برقرار می‌کند و جهان در پرانتز قرار می‌گیرد. در این رابطه، جهان در حاشیه قرار می‌گیرد. در یک طرف طیف تکنولوژی شبیه انسان است و این همان رابطۀ تجسد است. در طرف دیگر طیف رابطۀ غیریت وجود دارد که تکنولوژی به‌مثابۀ جهان وارد عمل می‌شود و جهان را به پس‌زمینه بر می‌گرداند. در وسط این طیف رابطۀ هرمنیوتیکی وجود دارد که متن هم ابزار است و هم ادراک جسمی. مشخصه‌های هریک از این روابط در این طیف وسیع و گسترده متفاوت هستند اما همه ساختار ثابتی دارند که این همان ساختار افزایشی / کاهشی است. در بطن این ساختار هم به‌زعم آیدی عدم‌تعیّن و ابهام وجود دارد.

(٦)

رابطۀ زمینه

چهارمین و آخرین نسبت میان انسان و ابزار، رابطۀ زمینه است. در این رابطه نیز حضور ابزار و ماشین محسوس نیست و ابزار در بستر حضور دارد. تکنولوژی در این رابطه در مرکز توجه ما قرار ندارد. ترموستاتی که در اتاق است و یا هواکشی که هوا را جابجا می‌کند مثال‌هایی از این رابطۀ زمینه هستند. حضور ابزارهایی که رابطۀ زمینه را به‌وجود می‌آورند در زندگی ما همیشگی و دایمی است مانند سیستم گرمایش و سرمایش ساختمان. در این‌ نسبت، تکنولوژی فضا و بستر است. فردی را مجسم کنید که با اتوبوسی که همۀ امکانات یک خانه را دارد به سفر می‌رود. چنین فضایی برای فرد یک رابطۀ زمینه به وجود می‌آورد. ماشین همۀ عرصه‌های ما را اشغال کرده است، بدین‌جهت زیست‌جهان با تکنولوژی با زیست‌جهان بی‌واسطه و بدون تکنولوژی متفاوت است. این نکته در رابطۀ زمینه خود را به‌خوبی نشان می‌دهد. 

  در رابطۀ زمینه، تکنولوژی که در روبروی ما قرار دارد به‌عنوان بستر مطرح می‌شود. در منزلی که پر از لوازم گرم‌کننده، سردکننده، نوردهنده و پزندۀ غذا است این رابطۀ زمینه خود را نشان می‌دهد. در این نسبت، تکنولوژی شفاف و یا کدر نیست، در مرکز توجه ما حضور ندارد و غایب است. در رابطۀ زمینه، تکنولوژی بخشی از محیط ما می‌شود؛ ما با ماشین‌هایی نیمه‌خودکار مواجه هستیم چون ماشین لباس‌شویی و ماشین ظرف‌شویی و یا ماشین‌گرم‌کنندۀ غذا که در بستر و زمینه وجود دارند. تکنولوژی در رابطۀ زمینه مانند صداهای وزوز جانورانی است که در بستر قرار دارند و کم و بیش مورد توجه ما قرار دارند هرچند در مرکز توجه ما نیستند. 

   باید توجه داشت فقط تکنولوژی‌های برتر جدید نیستند که می‌توانند در رابطۀ بستری تکنولوژی حضور داشته باشند. مترسک از جمله قدیمی‌ترین تکنولوژی‌هایی است که قادر به برقراری این رابطه است. در ژاپن حتی مترسک‌هایی هستند که می‌توانند زوزه بکشند. در مراسم دینی و نیایشی هم از این رابطۀ بستری می‌توان نام برد. در این رابطه، ما وارد فضایی می‌شویم که ظواهر و وسایلی این فضا را برای ما به وجود آورده‌اند. این فضا با فضایی که ما در زندگی روزمره آن را تجربه می‌کنیم به‌کلی متفاوت است. با این همه، نباید تفاوت کنش خودکار در جهان ما با کنش‌های جهان قدیم در این‌جا نادیده گرفته شود. 

   تکنولوژی‌هایی که میان ما و جهان فاصله ایجاد می کنند چون: لباس، زیردریایی‌های هسته‌ای و فضانوردها نمونه‌های دیگری از این رابطه هستند. در زیردریایی‌ها به طور مثال سیستم‌های دفع زباله، هوا و آب وجود دارند که نظامی شبیه زندگی بر روی زمین را فراهم می‌کنند. فضانوردها هم در این گستره هستند. در این‌جا هم مانند مورد زیردریایی تلاش بر این است که سیستمی شبیه زمین مدل‌سازی شود. با این همه و با وجود پیچیدگی‌های این دو تکنولوژی، خودکاری آن‌ها از برخی جهات با تکنولوژی‌های قدیم مشابه هستند. این فضاها از جهت رابطۀ زمینه شبیه فضاهای بستۀ دینی برای راز و نیاز و نیایش هستند. در همۀ این موارد، تکنولوژی در نقش بستری عمل می‌کند که مورد توجه نیست و تنها خللی در کارکرد آن ما را به این تکنولوژی متوجه می‌کند. هنگامی‌که اشکال خاموشی در سیستم روشنایی شهر به وجود می‌آید و سیستم جدیدی چون شمع جای‌گزین آن می‌شود توجه ما به این نقش بستری جلب می‌شود. با وجود این، به خاطر سیستم‌های ایمنی جدید شاید کسی از این ناکامی‌های تکنولوژیک در جهان ما مطلع نشود و تنها رسانه‌ها بدان اشاره کنند. رابطۀ زمینه هم نمونه‌ها و مدل‌های مختلفی دارد که در هریک به گونه‌ای خاص نقش افزایش و کاهش ایفا می‌شود و زیست‌جهان به‌گونه‌ای مشخص تحت تأثیر قرار می‌گیرد.  

   ما نباید تصور کنیم که این نسبت‌های چهارگانه فی‌نفسه منفی و یا مثبت هستند و یا تأثیری قطعی بر زندگی ما دارند. در این روابط ابهامی وجود دارد و همین سبب می‌شود آن‌ها تعیّن‌بخش وجود انسانی نباشند. این مشی پدیدارشناسانه در بسط نسبت‌های انسان و ابزار و جهان برای فراتر رفتن از آموزۀ دترمینیسم تکنولوژیک و دیدگاه‌های هنجارگرا که تنها نقاط مثبت یا منفی تکنولوژی‌ها را می‌بینند اتخاذ شده است.